Saturday, January 10, 2009

استاد و انديشمند بزرگ؛ دكتر شجاع الدين شفاء 1

]قانون فاشیستی !!
شخصی به نام شجاع الدين شفا در كتابی به نام «تولدی ديگر» و در صفحـه 374 مرقوم فرموده اند:«اين قانون فاشيستی است، يك كشور، يك ملت، يك دولت، يك پيشوا».شما فكر نمی كنيد اين حرف شفا نمك ناشناسی رعيتی است در مقابل ارباب خود ؟ چه خوب. آقای شفا در تمام سال هايی كه در وزارت دربار ايران بودند، حتی يك بار هم به ياد نياوردند كه اين قانون فاشيستی است. آخر چه گلايه يی؟ بالاخره اعلی حضرت امر فرموده بودند: «هر كس دوست ندارد، گذرنامه بگيرد و از اين مملكت برود.» شما هم می خواستيد برويد. ارث پدرتان را كه طلبكار نبوديد، بوديد؟ مملكت ايران ارث پدر شاهنشاه بود كه به پسرشان ميراث رسيده بود، نه ارث پدر من و شما.اين آقای شجاع الدين شفا و همين نويسنده «تولدی ديگر» در همه آن ايام معاون همان وزير دربار بودند و آن وزير دربار متصدی رتق و فتق امور همان شاهنشاه. چه كارهای خوبی كه در اين سمت نكردند. ريش و سبيل سربازان كوروش كبير را طراحی و بر صورت ها چسباندند و ملزومات لشكرش را فراهم كردند. طرح تغيير تاريخ را فراهم آوردند و با حذف يكهزار و پانصد سال از تاريخ ايران اسلامی، دُم رژيم پهلوی را به سر شاهنشاهی كوروش متصل كردند; حيف از كوروش!از طرف ديگر، اگر نويسنده يی دخل و خرجش جور نمی شد و الزاماً زهره شير نداشت تا غرغر مختصری بكند، هم دخل و خرجش را جور می كردند و هم نردبان ترقی تا آن بالا بالاها آماده بود، بدون كم ترين خطر.نويسنده «تولدی ديگر» كه امروز پرچم «آگاهی بخشی» را به دوش گرفته است، در آن روزها ابداً غمی نداشت و شب ها آرام سر را بر روی بالش نرم می گذاشت و می خفت، با وجدانی آسوده، زيرا: «صدها دانشمند و ايران شناس از غرب و شرق جهان به دعوت ايشان به ايران می آمدند و بررسی های ارزنده يی در مورد مدارك و اسناد مورد نياز برای تأليف آثاری تازه انجام می دادند». (تولدی ديگر، صفحه 50)شاهنشاه ما، «آريامهر»، يعنی خورشيد قوم آريا بودند و «شاهنشاه» يعنی شاه همه شاهان بودند و چه فرمان يزدان چه فرمان شاه بودند و به قول هويدا: ايشان فرمانده بودند و بقيه فرمانبر; و هيچ كدام از اينها چيزهای «قرون وسطايی نبودند» تا وجدان آقای شفا را به تلاطم اندازند.اعلی حضرت همايونی دهه های دراز، خودشان وكيل انتخاب می كردند و به مجلس می فرستادند و رنج انتخابات را از مردم برداشته بودند! چه مجالس خوبی، تميز، ساكت، مؤدب و مرتب، مثل كلاس اوّل در روز اوّل!نه اشرف، نه غلام رضا و نه خاندان های ديبا و نه خانواده های مربوط، ابداً حساب های ميليارد دلاری نداشتند و پول اين ملت را در آن طرف دنيا انبار نمی كردند. لابد ده ها ميليون دلاری كه اين خاندان و نسل های دوم و سوم شان هر سال در اين سو و آن سوی عالم خرج می كنند، همه از ميراث زحمت كشيده پدران زحمت كش آنان است.
ممكن است آدم های كج خيال و احتمالا كودن !! بگويند كه شاهنشاه آريامهر را يك كودتای انگليسی ـ آمريكايی در 28 مرداد 1332 پس از فرار شاهنشاه به بغداد و از آنجا به رم; بر سر كار آورد; كودتايی به دست اجانب بر ضد يك دولت ملی و مردمی و دموكرات و البته برای نجات مقام سلطنت.آقای شفا نيز معاون همان درباری بودند كه كل عظمتش را به جاسوسان سازمان سيا وامدار بود. خوب بگويند، اين كه حرف نشد. اينها مگر نمی دانند كه هر حادثه يی بعد از چندی شامل مرور زمان ! می شود و پس از سپری شدن مدت قانونی، انگار نه انگار!اين كج خيالان مزاحم !! مگر نمی بينند كه همان غارتگران ثروت ملی و سارقان اموال عمومی و شكنجه گران بی رحم و توجيه بافان بی خيال و فلسفه تراشان زورگوی و پابوسان و تملق گويان و ناظران رنج ها و محروميت ها و ستم ها به جای استغفار در درگاه خدا و توبه از حرام خواری و پوزش خواهی از ملت، پس از سپری شدن مرور زمان، امروز با زبان دراز رهنمود می فرستند و دم از دموكراسی می زنند!!!فقط آنها مقصر نيستند. بيرون آمدن صدا از آن حلقوم ها مقدماتی لازم دارد و زمينه مناسب می خواهد. چه كسی يا كسانی اين زمينه را آماده كرده اند؟!امّا وقتی عمله های ديكتاتوری و بتون آرمه های ِ كاخ زورگويی، دم از آزادی و دموكراسی می زنند، حتماً در فكر تقلبی ديگر هستند !!! تزوير می كنند و دروغ می گويند، زيرا قبل از هر كس از اينها می پرسند كه حضرت عالی در آن دوران چه كاره بوده ايد؟ و چه كسانی را بر گرده مردم سوار كرديد؟ و چه اندازه در توجيه آن جنايات شركت «فرهنگی» داشتيد؟شرح «خدمات» كسانی چون شجاع الدين شفا چيزی نيست كه در چند سطر بگنجد!!ايشان در آن سال ها، رمان های عشقی ترجمه می كردند. در كمال ايمنی و آرامش 60 كتاب منتشر نمودند. كارگردان سمينارهای مهم بودند و با آدم های بزرگ ملاقات دو نفری داشتند. اوضاع كاملا بر وفق مراد بود، تا آن حادثه اتفاق افتاد و هياهويی برخاست و به قول آقای شفا دوران بیوطنی آغاز شد.ايشان از ايران رفتند و در آن طرف آب ها ناگهان از خواب دهه ها بيدار شدند و به ياد مردم و مردم سالاری افتادند و پس از مستشاران گمركی، مالياتی و نظامی، در نقش يك مستشار سياسی- فرهنگی- مذهبی ظهور كردند، تا به ملت ايران رهنمود عنايت كنند و چنان كه مدعی شده اند «اكنون پرچم آگاهی به نسل جوان را بر دوش می كشند و مصمم هستند اين نسل را در انتخاب راه كمك كنند.»!! آیا اين بار راست می گويند؟در طول مطالعه ی كتاب «تولدی ديگر» روشن خواهد شد.ما حتی قصد نوشتن اين چند سطر از گذشته آقای شفا را نیز نداشتیم. بهتر بود به گذشته ايشان كاری نداشته باشيم و فقط به بررسی كتابی كه به نسل جوان عنايت كرده اند، كفايت می كرديم.البته اگر : آقای شفا نيز بر گذشته اداری خود در عصر پهلوی فخرفروشی نمی كردند.اين اشارات ، راهی بود كه نويسنده «تولدی ديگر» ناخواسته ما را بدان كشانيد، اگر چه از هزار، يكی هم گفته نشد !و هر كس نداند، «شفا» به خوبی می داند كه ـ حتی بر ملاك های عصر پهلوی ـ سوابق تميزی ندارد!!! اما نيازی به بازگويی آنها نيست و «تولدی ديگر» نسخه يی است مطابق اصل روحيات نويسنده آن.
« همچنين آيه اي از سوره انبياء كه در آن مرگ عيسي در بالاي صليب انكار شده است ٬ از نظر تقريبا همه ي پژوهشگران ٬ از « معتقدات مانوي » گرفته شده است ... چنانكه قبلا گفته شد اين تاكيد مستقيما در كتاب ماني آمده است كه : عيسي در جوهر يزداني خود ٬ وجودي غير مادي بود كه نمي توانست به صليب كشيده شود ٬ و آن كه بالاي صليب رفت ٬ غالب مادي و غير اصيل او بود .اين برداشتِ مانوي كه از معتقدات اصولي ِ « آيين ماني » به شمار مي آيد ٬ با برداشت رسمي كليساي كاتوليك در اين باره متناقض است و از همان آغاز از طرف كليساي مسيحيت نوعي زندقه تلقي شده . بعدها نيز در محاكمات عليه مانويان ٬ بعنوان يكي از جرايم كبيره ي آنان مورد بهره برداري قرار گرفت . » (تولدی ديگر، صفحه 228)ويل دورانت در جلد نهم تاريخ تمدن صفحه 207 می نويسد:« در آغاز اعمال رسولان نوشته شده است كه چهل روز پس از ظاهر شدن بر مريم مجدليه، عيسی با جسم مادی به آسمان صعود كرد. فكر يك مقدس كه بدين ترتيب با گوشت و استخوان به آسمان انتقال يافته باشد، در نزد يهوديان بسيار عادی بود. درباره موسی، انوخ، الياهو و اشعيا اين انتقال را روايت می كردند.»و البته همه غير از آقای شفا می دانند !! كه يهوديان حداقل ششصد سال قبل از تولد مانی «آن را روايت می كردند» پس چگونه آيه سوره انبياء درقرآن به تقليد گفته های مانی است؟!!مرثيه آقای شفا «در محاكمات عليه مانويان» نيز جعلی است. خواهيم ديد كه اين مرد وقتی می گويد: از طرف پژوهشگران متعددی مورد بررسی قرار گرفته، يا محققان متعددی چنين يافته اند، يا پژوهشگران متعددی متذكر شده اند، يا تقريباً همه محققان كه درباره قرآن بررسی كرده اند بر اين عقيده اند،منظورشان از پژوهشگران متعدد و همه محققان، فقط خودشان است! و گاهی نيز يكی دو نفر نويسنده يهودی!!!ممكن است بعضی از آدم های بيكار، فضول و عميقاً قرون وسطايی از اين آقای شفا بپرسند كه چرا و برای چه هدفی در چند سطر كتاب «تولدی ديگر» زنجيره يی از دروغ به هم بربافته ايد؟!! احتمالا نويسنده «متعهد و مسؤول» كتاب مرغوب «تولدی ديگر» پاسخ خواهند داد:اين كه هنری نيست. من اگر بخواهم می توانم در دو سطر، سه دروغ از چنته خود بيرون بياورم و بعد هم چاپ كنم و سپس قرص و محكم بنشينم و به عنوان يك محقق با راديو امريكا مصاحبه كنم!!باور نمی كنيد؟ پس بفرماييد:« در انجیل لوقا تصریح شده است که عیسی پس از مرگ، در روز عید فصح که پس فردای آن روز بود، از درون گور خود به آسمان رفت . ولی در جای دیگر کتاب تورات ( کتاب اعمال رسولان که توسط خود لوقا نوشته شده ، تاریخ این صعود چهل روز بعد از آن تعیین شده است .»(تولدی ديگر، صفحه 200)اوّلا وقتی جناب آقای شفا سطور بالا را در صفحه 200 كتاب محققانه شان می نوشتند، تصميم نداشتند كه در صفحه 228 از كتاب شان بنويسند: كه اين برداشت مانوی است!!ثانياً كتاب «اعمال رسولان» در عهد جديد است و «جای ديگر تورات نيست» بنابراين از نظر تاريخی نمی تواند ربطی به تورات داشته باشد.ثالثاً اعمال رسولان را «خود لوقا» ننوشته است، بلكه خود «پطرس رسول» نوشته است.رابعاً در انجيل لوقا نيامده است كه: «از درون گور خود به آسمان رفت»، بلكه آمده است: «پس ]عيسی [ايشان را بيرون از شهر تا بيت عنيا برد و دست های خود را بلند كرده، ايشان را بركت داد و چنين شد كه در حين بركت دادن ايشان، از ايشان جداگشته، به سوی آسمان بالا برده شد. لوقا باب بيست و چهارم (52-50)».خامساً گويا چندان عيبی نداشته باشد اگر معاون سابق وزارت دربار و حاشيه نويس ده، دوازده هزار جلد كتاب، عهد جديد را به عهد عتيق نسبت دهد و لوقا را نويسنده اعمال رسولان بنامد و در نقل از كتاب مقدس جعلياتی بيافريند و سپس در صفحه 49 از كتاب «تولدی ديگر» بنويسد:«اگر امروز من وظيفه چنين آگاه سازی را... به عهده گرفته ام... از اين جهت است كه برای خود مسؤوليتی خاص قايلم». اين هنرها همان معنی «آگاه سازی» و «مسئوليت خاص» در قاموس شجاع الدين شفا است!!!اخلاق ادبی آقای شفا، اخلاق مخصوصی است; بديع است; تازه است; مقادير چند قرن جلوتر از مدرنيسم است. امّا حيف كه بسيار ناپاك است!! من و شما و نسل جوان كه سهل است، بلكه معاويه و ماكياول بايد بر شست مبارك ايشان خاك ريزند و در محضرشان لنگ اندازند!!با عذرخواهی از ساحت مقدس پيامبران الهی سلام الله عليهم اجمعين و پوزش از خوانندگان محترم، از قول آقای شفا در اين كتاب ِ «آگاهی بخش» «تولدی ديگر» !!حكايت می آوریم كه می فرمايند:« محققان متعددی در تورات نشانه هائی از این یافته اند که داوود پیغمبر همجنس باز نیز بوده است، و این استنباط از مرثیه ای ناشی می شود که داوود پس از دریافت خبر مرگ نابهنگام "یوناتان" فرزند جوان و زیبا روی " شائول " نخستین پادشاه اسرائیل در سوگ او سروده و متن آن در کتاب دوم سموئیل باب اول (27-26) آمده است : ای برادر من یوناتان برای من بسیار نازنین بودید، زیرا محبت من و تو تنها محبت دو برادر نبود ، محبت مردان با زنان بود .(تولدی ديگر، صفحه 125)اين دروغ زشت و نفرت انگيز را شجاع الدين شفا اوّلا، از تحريف تورات و ثانياً داخل كردن يك جمله از محصولات اخلاق خود در ميان جملات كتاب مقدس به هم بربافته و برای «آگاهی نسل جوان» آن هم «آگاهی های مخصوص» هديه داده است. عبارت كتاب مقدس چنين است:« ای یوناتان ، بر مکان های بلند خود کشته شدی م ای برادر من یوناتان ، برای تو دلتنگ شده امم برای من بسیار نازنین بودی . محبت تو با من عجیب تر از محبت زنان بود . »(كتاب دوم سموييل، باب اوّل، 27-26)معاون فرهنگی وزارت دربار برای اين كه «محبت مردان با زنان» را مقبول كند، قبلا جمله يی جعلی بر تورات افزوده است كه «محبت من و تو تنها محبت دو برادر نبود» و سپس جمله متن تورات: «عجيب تر از محبت زنان بود» را تبديل كرده است به: «محبت مردان با زنان بود»!واضح است، ادعای اين مرد كه: «محققان متعددی در تورات نشان هايی يافته اند كه داوود پيغمبر...» نيز دروغ تاريكی است بر تاريكی های دروغ های ديگر. چنان عبارتی كه شفا مدعی آن است، ابداً در كتاب مقدس نيست تا محققان متعدد آن را بيابند و چنان كه ايشان مدعی است چنان استنباطی بكنند. منظور از محققان متعدد خودشان هستند!نظر شما چيست؟!ظاهراً شجاع الدين شفا بلايی را كه خاخام ها و كاهنان يهودی بر سر تورات آورده اند و جعلياتی كه در آن داخل كرده اند، كافی ندانسته و برای خود رسالتی قايل است!! شايد انگيزه اين «محقق»! در «راس هزاره سوّم» از اختلافات نژادی و تمايلات ويژه ايشان سرچشمه گرفته باشد. زيرا تحريف كتاب مقدس، كار كاهنان نژاد سامی است و نويسنده «تولدی ديگر» در كسوت يك آريايی نژاد، دريغ بود كه از ساميان كم بياورند
[ .اين متن را از اين آدرس
www.iran-goftogoo.com/forums/index.php?showtopic=4620&st=45 (شخصي ارژ‍نگ نام نوشته)
گرفتم بازم در مورد اين آقايون مطلب دارم و شرح دزدي هاشون رو براتون ميذارم كه فكر نكنيد از اون ماني حرومزاده كم ميارما؟

4 comments:

Anonymous said...

دمت گرم خلي حال دادي به اين بي ناموسا

Anonymous said...

مطلب جالبی بود فقط شما و نویسنده اصلی مطلب نمیدونستید که این حرف رو : هر كس دوست ندارد، گذرنامه بگيرد و از اين مملكت برود
خمینی و بعدش احمدی نژاد زد و زمانی که دولت آلمان از ایران برای باز سازی آلمان درخواست نیرو کرد همون شاه بود که گفت ایرانی ها کارگر نیستند و آلمانی ها رفتن سراغ ترک ها ولی آخوند ها کار رو به جایی کشوندند که الان ایرانی ها جلوی سفارت افعانستان صف وای میسند واسه کار . امید وارم انقدر جرات داشته باشی که این کامنت رو پاک نکنی

ماني ... بيمار رواني said...

جناب آقاي ميلاد
بنده چرا بايد نظرت رو پاك كنم؟چيز بدي كه نگفتي
اما شما مطلب و نگرفتي ظاهرا نويسنده اين مطلب داره ميگه اين شفا كه خدا شفاش بده عمله استعمار و ديكتاتوري بوده حالا اومده شده روشن فكر؛ شايد در مورد ايجاد كشور تك حزبي زمان شاه چيزي نميدوني؟ تو اينترنت يه سرچ بكن
يا علي

Anonymous said...

bebin azizam .
alan iran keshvare tak hezbi nist ?!
komeyni bishtar kosht ya rezakhan ya shah ?!
man nemigam ouna khoob boodand vali moghayeseye bad va badtare azizam .
bedrood

 
Locations of visitors to this page