Monday, January 12, 2009

استاد و انديشمند بزرگ؛ دكتر شجاع الدين شفا2

برای اين كه آشكار شود در «تولدی ديگر» چه آگاهی هايی از طرف نويسنده آن به نسل جوان عنايت شده است; صفحاتی از اين كتاب را مرور می كنيم كه بهترين معرف برای نويسنده آن و كتاب شان و بيداری وجدان شان است!
مرقوم فرموده اند:
« كتابخانه ي شخصي من كه در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب مصادره شد ٬ شامل ۱۴۰۰۰ جلد كتاب فارسي و خارجي بود كه تقريبا همه ي آنها را خوانده و حاشيه نويسي كرده بودم »
« تولدي ديگر ٬ صفحه ۵۰ »
از واژه « تقريباً » در جمله « تقريباً همه آنها را خوانده و حاشيه نويسی كرده بودم »، منصفانه می توان خواندن و حاشيه نويسی كردن دو هزار جلد از چهارده هزار جلد كتاب را به آقای شفا تخفيف داد. ايشان بايد ظاهراً دوازده هزار جلد كتاب را خوانده و حاشيه نويسی كرده باشند، تا بتوانند در كتاب معتبری مانند «تولدی ديگر» بنويسند، !! :« تقريباً همه آنها را خوانده و حاشيه نويسی كرده بودم » .
دليلی نيز بر انكار نبوغ اين مرد در دست نداريم !! پس با وجود همه مشاغل و گرفتاری های رنگارنگی كه برای خود در صفحه 50 كتاب «تولدی ديگر» برشمرده اند، به دليل همان نبوغ !!می توان پذيرفت كه فقط در مدت پنج روز می توانستند نه تنها يك كتاب را بخوانند، بلكه حاشيه نويسی هم بكنند !!
يك ضرب و تقسيم ساده نشان می دهد كه برای خواندن و حاشيه نويسی ۱۲۰۰۰ جلد كتاب ـ به فرض اينكه ايشان هر پنج روز هم يك كتاب خوانده باشند ! ـ در هر سال می توان 73 جلد كتاب را خوانده و حاشيه نويسی كرد و برای دوازده هزار جلد كتاب، 164 سال عمر ِ ناقابل لازم است !!
نابغه اي مانند آقای شفا حتماً قادر بوده اند از 20 سالگی كتاب ها را خوانده و حاشيه نويسی كنند. با توجه به اين كه 21 سال بعـد از خروج از ايران و قطع ارتباط با كتابخانه شخصی، كتاب «تولدی ديگر» را نوشته اند، اين 41 سال را نيز بايد به 164 سال اضـافه كرد. ظاهراً ايشان در هنگام تأليف اين اثر 205 سال عمر داشته اند !!
در 205 سالگی كتاب نوشتن، جزء معجزات و خوارق عادات است !! پس چرا آقای شفا معجزات انبيا را انكار می كند ؟!!! حقايقی !! كه اين آقای شفا در « تولدی ديگر » برای هدايتِ ! نسل جوان هديه !! كرده اند، بستگی زيادی به اين واقعيت دارد كه در آن لحظه و آن صفحه قصد خون چه كسی را داشته اند و برای كه خنجر كشيده اند !
مثلا وقتی می خواهند از تورات موجود، به نفع فرضيه های محكم ! خود استفاده كنند و از پس مسلمانان برآيند ! حضرت ابراهيم و داوود و سليمان و يعقوب را همان كسانی معرفی می كنند كه تورات تحريف شده معرفی كرده است. درباره تورات می نويسند:
« كساني .... ادعا كرده اند كه نسخه ي اصلي تورات در حريق معبد سليمان ٬ در زمان بخت النصر ٬ پادشاه بابل سوخته شده و تورات كنوني ٬ نسخه اي است كه بعدا به جاي آن نوشته شده است . در اين مورد نيز گذشته از اين كه نسخه هاي تورات در سرزمين يهود ٬ نمي توانسته است منحصر به همين يك نسخه باشد كه در آتش سوزي معبد از بين رفته است ... »(تولدی ديگر، صفحه 115)
پس تا اينجا آقاي شفا معلوم كردند :تورات ٬ تحريف شده نيست ؛ نسخه های توراتِ منحصر به فرد نبوده كه در معبد از بين رود و اگر كسانی ادعا كرده اند، بی خود كرده اند !!
امّا در «تولدی ديگر» گاهی مصالحی ! پيش می آيد كه نويسنده بايد حتماً ! اثبات كند ! تورات كنونی تحريف شده و نسخه های اصلی آن در معبد سوخته است !! در اينجا نيز آقای شفا نه يك دليل، بلكه ده ها دليل ! می آورند. از آن جمله:
« چون نسخه هاي قديمي و معتبر كتاب عهد عتيق در هنگام ويراني ِ معبد اورشليم سوزانده شده بود و مدت ها هيچ نسخه ي ديگري از آن در دست نبود ٬ تمام متن آن در مكاشفه اي از جانب يَهُوه به عذرا كاهن اعظم يهود كه قبلا در ايران بسر مي برد ٬ وحي شد . »(تولدی ديگر، صفحه 193)
بعداً ملاحظه خواهيد فرمود اين آقای شفا ضمن محاسن زياد ! يك مقداری هم كم حافظه اند ! و آن چه در صفحه يی اثبات می كنند، در صفحه ديگر انكار كرده اند. مثلا در صفحه 329 تولدی ديگر مرقوم فرموده اند:
« در جامعه سنتی يهود، زنان حق تحصيل در مدارس را نداشتند و به مقامات روحانی دست نمی يافتند. »
ايشان شايد ! فراموش كرده اند !! كه در صفحه 192 كتاب شان نه تنها زنان يهود به مقامات روحانی دست می يافتند، بلكه از خودشان تورات هم می نوشتند :
« ديويد روزنبرگ و هرولد بلوم در سالهاي اخير در كتاب پر سرو صدائي بنام « كتاب يهود » ادعا كرده اند كه يكي از چهار مولف تورات هاي چهارگانه ٬ يك زن كاهنه ي يهودي بوده است . »(تولدی ديگر، صفحه 192)
باز در جای ديگری با تأييد از انگر نقل كرده اند:
« در كشوري مانند ايتاليا ... نفوذ سنگين كليسا هر گونه نوآوري علمي را خفه كرده است و دولت هاي اين كشور هيچ وقت شهامت و يا توانائي روياروي با اين نفوذ را در خود نيافته اند . »(تولدی ديگر، صفحه 426)
درحالی كه دربخش ديگر از همين كتاب، همين آقای شفا مرقوم فرموده اند:
« همه اين كشورها در شرايطی يكسان به هزاره يی كه از راه می رسد پا نمی گذارند. كشورهايی چون ژاپن و ايتاليا به صورت ممالكی كاملا پيشرفته وارد اين هزاره می شوند. » (تولدی ديگر، صفحه 10)
فصل تناقض گويی های شفا !! فصلی دراز آهنگ و هيجان انگيز ! است كه بعداً به اندكی از آن می پردازيم.
فعلا:« در كشوری كه نفوذ سنگين كليسا هرگونه نوآوری علمی را خفه كرده است.» همان كشور : « به صورت مملكتی كاملا پيشرفته وارد اين هزاره می شود. » !
وقتی كسی اعتقادی نداشت و به هيچ اصلی پای بند نبود و كتاب « سفارشی » نوشت !! از اين تناقض گويی ها نيز بيرون خواهد داد. بندی از بندهای «تولدی ديگر» را تقديم می كنيم، با اين تضمين ! كه شما تا آنجا كه حوصله و قدرتِ خواندن داشته باشيد، در كتاب اين مرد از اين تحقيقاتِ مرغوب !! بندهای فراوانی قابل عرضه و تكرار است. فرموده اند:
« همچنين آيه اي از سوره انبياء كه در آن مرگ عيسي در بالاي صليب انكار شده است ٬ از نظر تقريبا همه ي پژوهشگران ٬ از « معتقدات مانوي » گرفته شده است ... چنانكه قبلا گفته شد اين تاكيد مستقيما در كتاب ماني آمده است كه : عيسي در جوهر يزداني خود ٬ وجودي غير مادي بود كه نمي توانست به صليب كشيده شود ٬ و آن كه بالاي صليب رفت ٬ غالب مادي و غير اصيل او بود .اين برداشتِ مانوي كه از معتقدات اصولي ِ « آيين ماني » به شمار مي آيد ٬ با برداشت رسمي كليساي كاتوليك در اين باره متناقض است و از همان آغاز از طرف كليساي مسيحيت نوعي زندقه تلقي شده . بعدها نيز در محاكمات عليه مانويان ٬ بعنوان يكي از جرايم كبيره ي آنان مورد بهره برداري قرار گرفت . » (تولدی ديگر، صفحه 228)
بنا بر روايت ِ آقای شفا، « مانی » منكر ِ بالای صليب رفتن جسم مادی حضرت عيسی نيست، چنان كه از قول مانی نوشته اند: « آن كه بالای صليب رفت، قالب مادی و غير اصيل او بود. »
اوّلا: زنده شدن يا زنده بودن عيسی(ع) پس از به صليب كشيدن، از اعتقادات مسلّم مسيحيان است. اين زنده شدن در انجيل لوقا باب بيست و چهارم (4-2) و يوحنا باب بيستم (17-15) و مرقس باب شانزدهم وكتاب اعمال رسولان باب اوّل آمده است.
چگونه آن چه مورد قبول نويسندگان سه انجيل بوده و در كتاب مقدس ثبت است، به قول شفا: « از همان آغاز از طرف كليسای مسيحيت نوعی زندقه تلقی شده » ؟!اين يك دروغ !
ثانياً: آن چه در سه انجيل و كتاب اعمال رسولان آمده است، چگونه به قول آقای شفا: « با برداشت رسمی كليسا متناقص بود » ؟! اين هم دروغ دوم !
ثالثاً: نويسندگان هر سه انجيل و نويسنده اعمال رسولان يكصد تا يكصد و پنجاه سال قبل از تولد مانی، جهان فانی را ترك كرده و هر چهار نفر، قبل از مرگ ٬ به زنده شدن عيسی (ع) گواهی داده اند. پس چگونه اين برداشت به مانی كه يكصد و اندی سال بعد از آنها به دنيا آمد، نسبت داده می شود ؟!و اين نيز دروغ سوّم !!
رابعاً: اين فرمايش آقای شفا كه: « از نظر تقريباً همه پژوهشگران از معتقدات مانوی گرفته شده است . » دروغ چهارم است.
زيرا پژوهشگرانِ مذاهب ٬ ظاهراً ! كتاب مقدس را خوانده اند و چيزی را كه صدوپنجاه سال قبل نقل شده ، تقليد از كسی كه صدوپنجاه سال بعد به دنيا آمده نمی دانند ! (مراجعه كنيد به «تاريخ اديان» تأليف جان ناس صفحه 407-
«جهان مذهبی» تأليف رابرت بام استد، جلد دوم، صفحه 696)
اين هم از همان منبع قبلي گرفتم

No comments:

 
Locations of visitors to this page